فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

معجزه کوچک

لباس شستن

دختر کوچولوی من تازگی ها می خواد لباس هاش رو خودش بشوره.مامانم یه روز یادش داده چطوری با دست باید لباس شد.اون هم ول کن نیست.مرتب همه چیز رو باید بشوره. دیروز عصرلباسش یه کوچولو کثیف شده بود.من هم گفتم بهتره فقط با آب بشورم.چون فقط آب انگور به لباسش ریخته بود.جاتون خالی آنچنان زیر شیر این لباس رو می شست که نگو.تازه بعد هم می خواست پهن کنه و کرد. دیشب هم که از بیرون اومدیم و شلوارش رو عوض کردم اصرار داشت اون رو م بشوره .دیگه از من اصرار که نه و از اون اصرار که آره.خلاصه ماجرا به شستن یک عدد دستمال ختم به خیر شد. خدا آخر و عاقبت ما رو با این دخمل به خیر بگردونه. ...
27 شهريور 1393

منوی غذائی

بستنی - انگور - خرما- موز-سوپ صورت میکس شده همراه با نان نه با قاشق-ماست-کیک یا شیرینی-املت-سیب زمینی آبپز خدا جوون شکرت. یه روزی آرزوی امروز رو داشتم .ممنونم . ...
13 شهريور 1393

شیرین کاری

دیروز دستم رو بریده بودم تا شب تحمل کردم و چسب نزدم .می دونستم چسب زدن همان و کنده شدن آن توسط دخملی همان.ولی دیشب دیگه خیلی می سوخت چسب زدم .موقعی که توی بغلم خوابیده بود و می خواست بخوابه طلب آب کرد و ما هم شیشه آب رو بهش دادیم تا نگاهش به چسب خورد چشماش که دیگه تقریبا نیمه باز بود کاملا باز شد و نشست و شروع به کنکاش دستمون کرد.چشمتون روز بد نبینه تقریبا خوابش به خاطر این چسب نیم ساعتی عقب افتاد.مرتب بوسش می کردو  نازش می کرد و از همه هم می خواست این کار رو انجام بدن. چند روز پیش هم از این لواشک هائی که توی سک سک درمیان رو خوردم .بعد از یک ربع همه بدنم شروع به خارش کرد و قرمز شد  و خودم هم تقریبا فشارم افتاد.خونه مامانم هم شل...
13 شهريور 1393

عابر بانک

دیشب با خانم فاطمه رفتیم پول از عابر بانک بگیریم وقتی کارت داخل دستگاه شده باهاش بای بای کرده حیفم اومد ننویسم.می ترسم یادم بره. ...
11 شهريور 1393

؟سال و دو ماه

کلا ؟سال و دو ماهگی برای ما شروع تازه است. وقتی خانم فاطمه 1 سال و 2 ماه داشت تقریبا شروع کرد به گردن گرفتن. واقعا تشویق هم داشت. وقتی 2 سال و 2 ماه داشت لبش رو عمل کردند. و حالا در 3 سال و 2 ماهگی شروع کرد به غذای نیمه نرم خوردن و این شروع تازه ای است در زندگی ما. دیگه مجبور نیستیم هر جا میریم ساکش رو با خودمون ببریم .ساک دخترم به این روز افتاده.اصلا از ریخت برگشته. امیدوارم در 4 سال و 2 ماهگی اش مثل بلبل حرف بزنه. تازگی ها به بستنی می گه :بَتَ به برو هم می گه :بُ کلا هر چی می گه مخفف می کنه و این برای اینجور بچه ها تاحدودی طبیعیه.البته به مرور زمان بهتر می شن.امیدوارم. ...
10 شهريور 1393

پارسال

پارسال همچین روزی دختر کوچولوی من پشت اتاق عمل بود و منتظر بیهوشی. شکر خدا گذشت.چه روز سختی بود .بیتابی های خانم فاطمه و اضطراب ما. روز قبل ما رو از بیمارستان امام حسین برگردونده بودند و امروز بیمارستان الزهرا بودیم. در هر جاو مکان و حالتی که باشم دعاگوی دکتر ابدالی هستم .امیدوارم همیشه سالم باشد.ما رو از اضطراب 2 سال و 2 ماهه نجات داد.دستش درد نکنه. درسته تا 8 روز بعد دخترم توی بیمارستان بود اما بالاخره زیبا شد.خیلی حس قشنگیه بود وقتی دیگه یه شکاف روی لب بچه ات نباشه.خیلی حس قشنگیه وقتی بچه ات رو بدون استرس بیرون ببری.خیلی حس قشنگیه وقتی به بچه ات یه جور خاص نگاه نکن.خیلی حس قشنگیه........... خداجوون کاری کن همه بچه هائی که ب...
10 شهريور 1393

چند روز گذشته

این روزها خانم فاطمه دیگر شیر از شیشه نمی خورد و دلش می خواهد غذا را  با نان بخورد. و این خود مزیتی است بس بزرگ و من مثل مادری هستم که کودکش را دارد از شیر می گیرد و خود بی تابتر از فرزندش است. خدا رو شکر که دیگر برای خوردن نیاز به من ندارد و هر کس می تواند غذا را به او برساند. چهارشنبه هفته ای که گذشت رفتیم گفتار درمانی بیمارستان حضرت فاطمه.جای خوبی است .تقریبا همه بچه ها بچه های شکاف لب و کام هستند. گفتار درمان آقای احتشام زاده مرد متین و جاافتاده ای است. ما رو خوب راهنمائی کردند و نامه ای دادند برای خانم پشتیبان محترم که ایشان نیاز خاصی در حال حاضر به گفتاردرمانی ما ندارند و همه نیازها موکول می شود به بعد از .....پس ل...
7 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد